سوگ نامه

پایتخت فریدون

سوگ نامه

چو از دست دنيا ذله بَووئيم

سيا دل مثل شوي چله بَووئيم
بيا در دار اين دنياي پِرغم

دچمبلي انار چله بَووئيم
برگردان
چرا از دست دنیا ذله با شیم

سیاه دل مثل شب چله باشیم
بيا بر درخت اين دنياي پر از غم مثل

دو تا انار همزاد و به هم چسبيده باشيم
***
چو ابر وارش او نَوونه

غريبا چش چو پر خُو نوونه
مِرِ وعده هدائي ما تواني

خدا ! امشو چو ماتو نوونه
برگردان
چرا ابرها باران نمي شوند

چرا چشم غريبه ها پر از خواب نمي شود
به من وعده داده بودي كه در هواي مهتابي

خواهي آمد خدا امشب چرا مهتابي نمي شود
***
من دل هي دِ دَار كانده پَتُوشه

مِه دل جه غم تو توئه خوشه
خوشه عزادار واري، سر روي زاندي

منمه غاصه دار تر از و نوشه
برگردان
دل من پياپي در تب و تاب است

از دل خوشه خوشه غم آويخته است
مانند عزاداران ، سرم را روي زانو

گذاشتم من از بنفشه غصه دار ترم
***

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد