کاردمله تمیشه

پایتخت فریدون

گزارشی از اولین کنسول چالز فرانسیس مکنزی از کردمحله

گزارشی است از اولین کنسول یا بقول قدیمیا قنسول انگلیس در شمال ایران در سال 1856میلادی به وزرات امور خارجه دولت متبوع خود . کار به مسایل سیاسی این گزارش و انگیزه آن نداریم که طبق معمول دولت سلطنتی بریتانیا ،چه آن زمان و چه حالا جهت بررسی و تدقیق در امورات کشور ها برای سلطه می باشد.

اما این بررسی ها توسط یک افسر تحصیل کرده پیاده نظام ارتش انگلستان بنام چالز فرانسیس مکنزی ( Charles francis mackensie) صورت گرفته، که با دید نظامی بسیار بالا اطلاعات رکنی خوبی از مناطق شمال ایران بدست داده است. که در حال حاضر می تواند از آن اطلاعات استفاده های تحقیقی خوبی نمود .

نکته قابل توجه در این گزارش مربوط به کردمحله یا کردکوی خودمان است که تصویر وجلوه ی خوبی از اخلاق و خُلق و خوی ساکنان آن بدست نمی دهد. چنانچه خود می گوید تعارف خشک و خالی رئیس محله، و کشتن گوسفند جلوی پای او و ندیدن گوشت گوسفند و .....

اگر از این مورد بگذریم . توصیفی که از سرکلاته و چهار کوه و کردمحله کرده است حایز اهمیت است . اما این گزارش :

صفحه 168 از کتاب سفر نامه شمال یا گزارش اولین قنسول انگلیس در شمال در سال 1856 (155 سال پیش ) چالز فرانسیس مکنزی ترجمه نظام مافی انتشارات نشر گستر 1359

توضیحات داخل پرانتز از اینجانب است

کردمحله

نام رئیس این محله رضا قلیخان بود. کردمحله از توابع سدان رستاق است و مالیات آن 1000 تومان است و سه محله دارد. خانه رئیس آن با آجر های خرابه شهر ساخته شده است. ولی سایر خانه ها بنای مطلوبی ندارند. خانه ای که به من دادند بشتر مانند یک لانه بود چنانچه بزحمت می توانستم در آن جا گیرم. طرح آن مانند خانه های گز (بندر گز) بود. یک چاپارخانه هم در آنجا وجود داشت. کردمحله دارای :

خانه 970

حمام 1

مسجد 3

دکان 15

مالیات 800 تومان

تفنگچی 130 نفر

در کردمحله:

تومان قران شاهی

قیمت برنج هر من تبریز -- -- 8

روغن -- -- 10

مرغ هر عدد -- -- 5

تخم مرغ هرشش عدد -- -- ۱

شلتوک (شالی) -- -- ۴

جو هر من تبریز -- -- ۴

کاه دسته ای -- -- ۱

هیزم دسته ای (احتمالاً منظور اسب بار) -- -- ۵

ابریشم هر من تبریز -- ۳ ۵

می باشد .

( هر تومان معادل ۱۰ ریال و هر یک ریال هم معادل یک قران یعنی هر ۱۰ قران معادل یک تومان .

اما شاهی : بر طبق آنچه که ما در کودکی در تیله بازی انجام میدادیم و فکر کنم مبنای درستی هم دارد هر یک قران به ۴۰ شاهی تقسیم می شود .اگر دوستان مبنای دیگری دارند لطفاً اینجانب را با سند تصیحیح بفرمایند.)

در قدیم اهالی کردمحله تقریباً 1000 راس گاو میش داشتند . ولی در اثر حمله ترکمن ها تعداد آنها به تقریباً 400 راس کاهش یافته است . چهل روز بعد از نوروز برنج را می کارند و آب میدهند و بعد از بیست روز آماده نشاء می شود و آنرا در مزارع آماده شده نشاء می کنند. دو ماه ونیم بعد آماده درو است.

ابریشم را بدینگونه عمل می آورند: بیست روز بعد از نوروز تخم ها را از اتاقی که در آن نگهداری می شوند در می آورند و در سینی های مخصوص قرار میدهند . کرمها از تخم در می آیند و از برگ توت تغذیه می کنند. وقتیکه به قول ایرانیان دوباره به خواب می روند آنها را به انبار های مخصوص می برند و سه ماه بعد از نوروز پیله ها آماده می شوند.

کردمحله از 400 قسمت تشکیل می شود(هر قسمت یک هکتار .نقل قول از فقید حاج عباس ایلات) که محصول هر کدام تقریباً 20 خروار برنج از قرار هر خروار 70 من تبریز . هر قسمت 4 خروار به دولت می پردازد.

مالیات ابریشم 30 تومان در سال است . فاصله کردمحله با ملا کلا(ملا کله) که در ساحل خلیج استرآباد است سه کیلومتر است و تا استرآباد(گرگان) 5 فرسنگ مازندران فاصله داردو بنابر این فاصله استرآباد تا گز تقریباً 280 میل انگلیسی است.

نظرعلی خان برادر رضا قلیخان از ما پذیرائی کردو تعارفات بسیار نمود. ولی تقریباً آذوقه ای نیافتیم و به همین دلیل منهم حاضر نشدم گنه گنه ای که میخواست به او بدهم. می بایست به جای اینکه ما را در یک خانه روستائی محقر جا بدهد، به خانه خود می برد . ولی مانند اکثر ایرانیهائی که دیدم می خواست بیشتر از آنچه که نشان می داد استفاده کند. در موقع ورود ما گوسفندی قربانی کرده بود ولی آنرا برای خوردن خودش برد ( جالبه) .......

خرابه شهر

نهر دیگری را که به کار کنده منتهی می شد نیز دیدیم ار آنجا به امامزاده رسیدیم که در محلی به نام خرابه شهر ساخته بودند و اطرافش قبرستان بزرگی بود.(امام زاده چهارکوه) ایرانیان متمکن مردگان خود را به کربلا می فرستند و کمتر مسافری به ایران آمده و با کاروان هائی که مردگان خود را می برند روبرو نشده است. فقرا که امکان چنین خرج های را ندارند مردگان خود را اطراف امام زاده ها دفن می کنند . و این بار من شاهد تدفین یکی از این مردگان بودم مرده ای را که فقط استخوان هایش باقی مانده بود از زمین در آورده و کنار جاده قرار داده و برای مرده جدید مقبره ای درست کردند . لازمه چنین کاری را من نفهمیدم چون بطور یقین دلیل آن کمبود جا نبود . زمین فراوان بود و آنها بآسانی می توانستند حدود قبرستان را افزایش دهند. به خصوص که چنین کاری با عقاید مسلمانان منافات دارد و نبش قبر شدیداً ممنوع است .

خرابه شهر مانند سایر عمارت های مخروبه کتیبه ای نداشت . آثار دیوار و خندقی به چشم می خورد و مقداری اجر و سفال در جنگل وجود داشت ولی تاریخچه آن در اعماق زمان پنهان است و شاید هیچ گاه آشکار نشود.

چند قدم بالاتر از خرابه شهر نهری بنام الوند کیاب که از طریق جنوب شرقی به سوی شمال شرقی جاری است و بعد از ان جنگلی از درختان بسیار زیبا و سپس نهری دیگر وجود داشت . در قسمت راست یک درخت قدیمی و بزرگ افرا هست که داستانی دارد . اطراف ان مملو از کلوخ بود و بدون شک آنها را عابران انداخته بودند. این موضوع جلب توجه مرا کرد و پس از اینکه تحقیق کردم فهمیدم که هر مسافری که طرف توجه خانمهای کردمحله قرار نگرفته است به آن درخت سنگ می اندازد تا بلکه دفعه دیگر شانس بهتری داشته باشد.( من نفهمیدم این مطلب یعنی چی؟؟ منظور چیه؟؟؟ اگر شما منظور از این کار را فهمیدید به بنده هم بگویید).

بعد از عبور از این محل چهار سوار به استقبال ما آمدند.

کمی دور تر در قسمت چپ مقدار زیادی درختان توت و همچنین گندم کاشته بودند. بعد ار آن جنگل همچنان ادامه داشت . از رودخانه شیرداربن که از جنوب شرقی سوی شمال شرقی جاریست عبور کردیم . مزارع برنج تا کردمحله ادامه داشت . برای رسیدن به آنجا از نهری عمیقی به همان نام که در زمینهای رسوبی جاری بود گذشتیم این نهر از جنوب شرقی به سوی شمال شرقی جاری است.

فاصله آن از گز (بندرگز فعلی) سه فرسنگ و نیم مازندرانی بود.

چکامه

سوگ نامه
******
غم بَزو بَیته صحراره
خِداجان مِه دل نِخارِه
غم دشت و صحرا رو گرفته ؛ خداجون حالم خوب نیست
***
دل دیگه اروم نِدارنه
خامبِه چه کنم دِنیاره
دل دیگه آروم نداره.. دنیارو میخوام چیکار_
***
نازِنینِ یار چه بوُردی؟
دل نِدارنه شِه غم خواره
یار نازنین چرا رفتی؟ دل دیگه غم خوارِشو نداره
***
روز و ماه و سال،دَر شونه
شو تا سِوایی بیداره
روز و ماه و سال داره میره و اون هنوزشبا تا سحر بیداره
***
این گردونِ نا جِوون مرد
بَوِرده مِه دِلبر یاره
این روزگار ناجوون مرد یارم و برده
***
خامبِه کوچ هاکِشِم بوُرِم
خِدا اینجه غریب دیاره
میخوام کوچ بکشم و برم ... خدایا اینجا دیارغریبیه
***
دل تنگ هاییته شه یارِسِه
دل ته غریبی سِه بِلاره
دل ؛ برا یارش به تنگ اومده.. قربون غریبیِ دلم برم
***
عزیزِ جان تِه یاد بوُرده؟
اَمِه قول و حرف و قِراره؟
عزیزِ جانم یادت رفته؟ قول وحرف و قرارمونو؟
***
اِسا شو بونه کی دَرِه
بَخونه مِه سِه لالارِه

حالا..{که تو نیستی} شبا کی هست که برام لالایی بخونه؟
***
لای لای تِه دلِ تنگِدور
شیر بیشتِه بورده غِزالِه
لای لای.. فدای دل تنگت ... شیر،غزال و تنها گذاشت ورفت!
***
لای لای.. تِه غِزال بانو
دیگه نَویندِه بِهاره
لای لای.. غزل بانویِ تو دیگه بهارو نمی بینه
***
چِشِ وا هاکِن بَوینی
"مرگ و غِزال" وصاله
چشماتو وا کن تا ببینی وصال" غزال و مرگ" رو

******

سوگ نامه

چو از دست دنيا ذله بَووئيم

سيا دل مثل شوي چله بَووئيم
بيا در دار اين دنياي پِرغم

دچمبلي انار چله بَووئيم
برگردان
چرا از دست دنیا ذله با شیم

سیاه دل مثل شب چله باشیم
بيا بر درخت اين دنياي پر از غم مثل

دو تا انار همزاد و به هم چسبيده باشيم
***
چو ابر وارش او نَوونه

غريبا چش چو پر خُو نوونه
مِرِ وعده هدائي ما تواني

خدا ! امشو چو ماتو نوونه
برگردان
چرا ابرها باران نمي شوند

چرا چشم غريبه ها پر از خواب نمي شود
به من وعده داده بودي كه در هواي مهتابي

خواهي آمد خدا امشب چرا مهتابي نمي شود
***
من دل هي دِ دَار كانده پَتُوشه

مِه دل جه غم تو توئه خوشه
خوشه عزادار واري، سر روي زاندي

منمه غاصه دار تر از و نوشه
برگردان
دل من پياپي در تب و تاب است

از دل خوشه خوشه غم آويخته است
مانند عزاداران ، سرم را روي زانو

گذاشتم من از بنفشه غصه دار ترم
***

گزارشی از اولین کنسول چالزفرانسیس مکنزی ازکردمحله

... گزارشی است از اولین کنسول یا بقول قدیمیا قنسول انگلیس در شمال ایران در سال 1856میلادی به وزرات امور خارجه دولت متبوع خود . کار به مسایل سیاسی این گزارش و انگیزه آن نداریم که طبق معمول دولت سلطنتی بریتانیا ،چه آن زمان و چه حالا جهت بررسی و تدقیق در امورات کشور ها برای سلطه می باشد.

اما این بررسی ها توسط یک افسر تحصیل کرده پیاده نظام ارتش انگلستان بنام چالز فرانسیس مکنزی( Charles francis mackensie)صورت گرفته، که با دید نظامی بسیار بالا اطلاعات رکنی خوبی از مناطق شمال ایران بدست داده است. که در حال حاضر می تواند از آن اطلاعات استفاده های تحقیقی خوبی نمود .

نکته قابل توجه در این گزارش مربوط به کردمحله یا کردکوی خودمان است که تصویر وجلوه ی خوبی از اخلاق و خُلق و خوی ساکنان آن بدست نمی دهد. چنانچه خود می گوید تعارف خشک و خالی رئیس محله، و کشتن گوسفند جلوی پای او و ندیدن گوشت گوسفند و .....

اگر از این مورد بگذریم . توصیفی که از سرکلاته و چهار کوه و کردمحله کرده است حایز اهمیت است . اما این گزارش :

صفحه 168 از کتاب سفر نامه شمال یا گزارش اولین قنسول انگلیس در شمال در سال 1856 (155 سال پیش ) چالز فرانسیس مکنزی ترجمه نظام مافی انتشارات نشر گستر 1359

توضیحات داخل پرانتز از اینجانب است

کردمحله

نام رئیس این محله رضا قلیخان بود. کردمحله از توابع سدان رستاق است و مالیات آن 1000 تومان است و سه محله دارد. خانه رئیس آن با آجر های خرابه شهر ساخته شده است. ولی سایر خانه ها بنای مطلوبی ندارند. خانه ای که به من دادند بشتر مانند یک لانه بود چنانچه بزحمت می توانستم در آن جا گیرم. طرح آن مانند خانه های گز (بندر گز) بود. یک چاپارخانه هم در آنجا وجود داشت. کردمحله دارای :

خانه 970

حمام 1

مسجد 3

دکان 15

مالیات 800 تومان

تفنگچی 130 نفر

در کردمحله:

تومان قران شاهی

قیمت برنج هر من تبریز -- -- 8

روغن -- -- 10

مرغ هر عدد -- -- 5

تخم مرغ هرشش عدد -- -- ۱

شلتوک (شالی) -- -- ۴

جو هر من تبریز -- -- ۴

کاه دسته ای -- -- ۱

هیزم دسته ای (احتمالاً منظور اسب بار) -- -- ۵

ابریشم هر من تبریز --۳ ۵

می باشد .

( هر تومان معادل ۱۰ ریال و هر یک ریال هم معادل یک قران یعنی هر ۱۰ قران معادل یک تومان .

اما شاهی :بر طبق آنچه که ما در کودکی در تیله بازی انجام میدادیم و فکر کنم مبنای درستی هم دارد هر یک قران به ۴۰ شاهی تقسیم می شود .اگر دوستان مبنای دیگری دارند لطفاً اینجانب را با سند تصیحیح بفرمایند.)

در قدیم اهالی کردمحله تقریباً 1000 راس گاو میش داشتند . ولی در اثر حمله ترکمن ها تعداد آنها به تقریباً 400 راس کاهش یافته است . چهل روز بعد از نوروز برنج را می کارند و آب میدهند و بعد از بیست روز آماده نشاء می شود و آنرا در مزارع آماده شده نشاء می کنند. دو ماه ونیم بعد آماده درو است.

ابریشم را بدینگونه عمل می آورند: بیست روز بعد از نوروز تخم ها را از اتاقی که در آن نگهداری می شوند در می آورند و در سینی های مخصوص قرار میدهند . کرمها از تخم در می آیند و از برگ توت تغذیه می کنند. وقتیکه به قول ایرانیان دوباره به خواب می روند آنها را به انبار های مخصوص می برند و سه ماه بعد از نوروز پیله ها آماده می شوند.

کردمحله از 400 قسمت تشکیل می شود(هر قسمت یک هکتار .نقل قول از فقید حاج عباس ایلات)که محصول هر کدام تقریباً 20 خروار برنج از قرار هر خروار 70 من تبریز . هر قسمت 4 خروار به دولت می پردازد.

مالیات ابریشم 30 تومان در سال است . فاصله کردمحله با ملا کلا(ملا کله) که در ساحل خلیج استرآباد است سه کیلومتر است و تا استرآباد(گرگان) 5 فرسنگ مازندران فاصله داردو بنابر این فاصله استرآباد تا گز تقریباً 280 میل انگلیسی است.

نظرعلی خان برادر رضا قلیخان از ما پذیرائی کردو تعارفات بسیار نمود. ولی تقریباً آذوقه ای نیافتیم و به همین دلیل منهم حاضر نشدم گنه گنه ای که میخواست به او بدهم. می بایست به جای اینکه ما را در یک خانه روستائی محقر جا بدهد، به خانه خود می برد . ولی مانند اکثر ایرانیهائی که دیدم می خواست بیشتر از آنچه که نشان می داد استفاده کند. در موقع ورود ما گوسفندی قربانی کرده بود ولی آنرا برای خوردن خودش برد ( جالبه) .......

خرابه شهر

نهر دیگری را که به کار کنده منتهی می شد نیز دیدیم ار آنجا به امامزاده رسیدیم که در محلی به نام خرابه شهر ساخته بودند و اطرافش قبرستان بزرگی بود.(امام زاده چهارکوه) ایرانیان متمکن مردگان خود را به کربلا می فرستند و کمتر مسافری به ایران آمده و با کاروان هائی که مردگان خود را می برند روبرو نشده است. فقرا که امکان چنین خرج های را ندارند مردگان خود را اطراف امام زاده ها دفن می کنند . و این بار من شاهد تدفین یکی از این مردگان بودم مرده ای را که فقط استخوان هایش باقی مانده بود از زمین در آورده و کنار جاده قرار داده و برای مرده جدید مقبره ای درست کردند . لازمه چنین کاری را من نفهمیدم چون بطور یقین دلیل آن کمبود جا نبود . زمین فراوان بود و آنها بآسانی می توانستند حدود قبرستان را افزایش دهند. به خصوص که چنین کاری با عقاید مسلمانان منافات دارد و نبش قبر شدیداً ممنوع است .

خرابه شهر مانند سایر عمارت های مخروبه کتیبه ای نداشت . آثار دیوار و خندقی به چشم می خورد و مقداری اجر و سفال در جنگل وجود داشت ولی تاریخچه آن در اعماق زمان پنهان است و شاید هیچ گاه آشکار نشود.

چند قدم بالاتر از خرابه شهر نهری بنام الوند کیاب که از طریق جنوب شرقی به سوی شمال شرقی جاری است و بعد از ان جنگلی از درختان بسیار زیبا و سپس نهری دیگر وجود داشت . در قسمت راست یک درخت قدیمی و بزرگ افرا هست که داستانی دارد . اطراف ان مملو از کلوخ بود و بدون شک آنها را عابران انداخته بودند. این موضوع جلب توجه مرا کرد و پس از اینکه تحقیق کردم فهمیدم که هر مسافری که طرف توجه خانمهای کردمحله قرار نگرفته است به آن درخت سنگ می اندازد تا بلکه دفعه دیگر شانس بهتری داشته باشد.( من نفهمیدم این مطلب یعنی چی؟؟ منظور چیه؟؟؟ اگر شما منظور از این کار را فهمیدید به بنده هم بگویید).

بعد از عبور از این محل چهار سوار به استقبال ما آمدند.

کمی دور تر در قسمت چپ مقدار زیادی درختان توت و همچنین گندم کاشته بودند. بعد ار آن جنگل همچنان ادامه داشت . از رودخانه شیرداربن که از جنوب شرقی سوی شمال شرقی جاریست عبور کردیم . مزارع برنج تا کردمحله ادامه داشت . برای رسیدن به آنجا از نهری عمیقی به همان نام که در زمینهای رسوبی جاری بود گذشتیم این نهر از جنوب شرقی به سوی شمال شرقی جاری است.

فاصله آن از گز (بندرگز فعلی) سه فرسنگ و نیم مازندرانی بود.